دوم سموئيل II Samuel

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24

0:00
0:00

فصل   17

 و اَخیتُوفَل‌ به‌ اَبْشالوم‌ گفت‌: «مرا اذن‌ بده كه‌ دوازده‌ هزار نفر را برگزیده‌، برخیزم‌ و شبانگاه‌ داود را تعاقب‌ نمایم‌.
2  پس‌ در حالتی‌ كه‌ او خسته‌ و دستهایش‌ سست‌ است‌، بر او رسیده‌، او را مضطرب‌ خواهم‌ ساخت‌ و تمامی‌ قومی‌ كه‌ همراهش‌ هستند، خواهند گریخت‌، و پادشاه‌ را به‌ تنهایی‌ خواهم‌ كشت‌.
3  و تمامی‌ قوم‌ را نزد تو خواهم‌ برگردانید زیرا شخصی‌ كه‌ او را می‌طلبی‌، مثل‌ برگشتن‌ همه‌ است‌؛ پس‌ تمامی‌ قوم‌ در سلامتی‌ خواهند بود.»
4  و این‌ سخن‌ در نظر ابشالوم‌ و درنظر جمیع‌ مشایخ‌ اسرائیل‌ پسند آمد.
5  و اَبْشالوم‌ گفت‌: «حوشای‌ اَرْكی‌ را نیز بخوانید تا بشنویم‌ كه‌ او چه‌ خواهد گفت‌.»
6  و چون‌ حوشای‌ نزد اَبْشالوم‌ آمد، اَبْشالوم‌ وی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌: «اَخیتُوفَل‌ بدین‌ مضمون‌ گفته‌ است‌؛ پس‌ تو بگو كه‌ بر حسب‌ رای‌ او عمل‌ نماییم‌ یا نه‌.»
7  حوشای‌ به‌ اَبْشالوم‌ گفت‌:«مشورتی‌ كه‌ اَخیتُوفَل‌ این‌ مرتبه‌ داده‌ است‌، خوب‌ نیست‌.»
8  و حوشای‌ گفت‌: «می‌دانی‌ كه‌ پدرت‌ و مردانش‌ شجاع‌ هستند و مثل‌ خرسی‌ كه‌ بچه‌هایش‌ را در بیابان‌ گرفته‌ باشند، در تلخی‌ جانند؛ و پدرت‌ مرد جنگ‌ آزموده‌ است‌، و شب‌ را در میان‌ قوم‌ نمی‌ماند.
9  اینك‌ او الا´ن‌ در حفره‌ای‌ یا جای‌ دیگر مخفی‌ است‌. و واقع‌ خواهد شد كه‌ چون‌ بعضی‌ از ایشان‌ در ابتدا بیفتند، هر كس‌ كه‌ بشنود خواهد گفت‌: در میان‌ قومی‌ كه‌ تابع‌ اَبْشالوم‌ هستند، شكستی‌ واقع‌ شده‌ است‌.
10  و نیز شجاعی‌ كه‌ دلش‌ مثل‌ دل‌ شیر باشد، بالكل‌ گداخته‌ خواهد شد، زیرا جمیع‌ اسرائیل‌ می‌دانند كه‌ پدر تو جباری‌ است‌ و رفیقانش‌ شجاع‌ هستند.
11  لهذا رأی‌ من‌ این‌ است‌ كه‌ تمامی‌ اسرائیل‌ از دان‌ تا بئرشبع‌ كه‌ مثل‌ ریگ‌ كنارۀ دریا بی‌شمارند، نزد تو جمع‌ شوند، و حضرت‌ تو همراه‌ ایشان‌ برود.
12  پس‌ در مكانی‌ كه‌ یافت‌ می‌شود بر او خواهیم‌ رسید، و مثل‌ شبنمی‌ كه‌ بر زمین‌ می‌ریزد بر او فرود خواهیم‌ آمد، و از او و تمامی‌ مردانی‌ كه‌ همراه‌ وی‌ می‌باشند، یكی‌ هم‌ باقی‌ نخواهد ماند.
13  و اگر به‌ شهری‌ داخل‌ شود، آنگاه‌ تمامی‌ اسرائیل‌ طنابها به‌ آن‌ شهر خواهند آورد و آن‌ شهر را به‌ نهر خواهند كشید تا یك‌ سنگْ ریزه‌ای‌ هم‌ در آن‌ پیدا نشود.»
14  پس‌ اَبْشالوم‌ و جمیع‌ مردان‌ اسرائیل‌ گفتند: «مشورت‌ حوشای‌ اَرْكی‌ از مشورت‌ اَخیتُوفَل‌ بهتر است‌.» زیرا خداوند مقدر فرموده‌ بود كه‌ مشورت‌ نیكوی‌ اَخیتُوفَل‌ را باطل‌ گرداند تا آنكه‌ خداوند بدی‌ را بر اَبْشالوم‌ برساند.
15  و حوشای‌ به‌ صادوق‌ و ابیاتار كَهَنَه‌ گفت‌: «اَخیتُوفَل‌ به‌ اَبْشالوم‌ و مشایخ‌ اسرائیل‌ چنین‌ وچنان‌ مشورت‌ داده‌، و من‌ چنین‌ و چنان‌ مشورت‌ داده‌ام‌.
16  پس‌ حال‌ به‌ زودی‌ بفرستید و داود را اطلاع‌ داده‌، گویید: امشب‌ در كناره‌های‌ بیابان‌ توقف‌ منما بلكه‌ به‌ هر طوری‌ كه‌ توانی‌ عبور كن‌، مبادا پادشاه‌ و همۀ كسانی‌ كه‌ همراه‌ وی‌ می‌باشند، بلعیده‌ شوند.»
17  و یوناتان‌ و اَخیمَعَص‌ نزد عَین‌ رُوجَل‌ توقف‌ می‌نمودند و كنیزی‌ رفته‌، برای‌ ایشان‌ خبر می‌آورد. و ایشان‌ رفته‌، به‌ داود پادشاه‌ خبر می‌رسانیدند، زیرا نمی‌توانستند به‌ شهر داخل‌ شوند كه‌ مبادا خویشتن‌ را ظاهر سازند.
18  اما غلامی‌ ایشان‌ را دیده‌، به‌ اَبْشالوم‌ خبر داد. و هر دو ایشان‌ به‌ زودی‌ رفته‌، به‌ خانۀ شخصی‌ در بَحُوریم‌ داخل‌ شدند و در حیاط‌ او چاهی‌ بود كه‌ در آن‌ فرود شدند.
19  و زن‌، سرپوش‌ چاه‌ را گرفته‌، بر دهنه‌اش‌ گسترانید و بلغور بر آن‌ ریخت‌. پس‌ چیزی‌ معلوم‌ نشد.
20  و خادمان‌ اَبْشالوم‌ نزد آن‌ زن‌ به‌ خانه‌ درآمده‌، گفتند: «اَخیمَعَص‌ و یوناتان‌ كجایند؟» زن‌ به‌ ایشان‌ گفت‌: «از نهر آب‌ عبور كردند.» پس‌ چون‌ جستجو كرده‌، نیافتند، به‌ اورشلیم‌ برگشتند.
21  و بعد از رفتن‌ آنها، ایشان‌ از چاه‌ برآمدند و رفته‌، داود پادشاه‌ را خبر دادند و به‌ داود گفتند: «برخیزید و به‌ زودی‌ از آب‌ عبور كنید، زیرا كه‌ اَخیتُوفَل‌ دربارۀ شما چنین‌ مشورت‌ داده‌ است‌.»
22  پس‌ داود و تمامی‌ قومی‌ كه‌ همراهش‌ بودند، برخاستند و از اُرْدُن‌ عبور كردند و تا طلوع‌ فجر یكی‌ باقی‌ نماند كه‌ از اُرْدُن‌ عبور نكرده‌ باشد.
23  اما چون‌ اَخیتُوفَل‌ دید كه‌ مشورت‌ او بجا آورده‌ نشد، الاغ‌ خود را بیاراست‌ و برخاسته‌، به‌ شهر خود به‌ خانه‌اش‌ رفت‌ و برای‌ خانۀ خود تدارك‌ دیده‌، خویشتن‌ را خفه‌ كرد و مرد و او را درقبر پدرش‌ دفن‌ كردند.
24  اما داود به‌ مَحْنایم‌ آمد و اَبْشالوم‌ از اُرْدُن‌ گذشت‌ و تمامی‌ مردان‌ اسرائیل‌ همراهش‌ بودند.
25  و اَبْشالوم‌، عَماسا را به‌ جای‌ یوآب‌ به‌ سرداری‌ لشكر نصب‌ كرد. و عَماسا پسر شخصی‌ مسمّی‌ به‌ یترای‌ اسرائیلی‌ بود كه‌ نزد اَبِیجایل‌، دختر ناحاش‌، خواهر صَرُویه‌، مادر یوآب‌ درآمده‌ بود.
26  پس‌ اسرائیل‌ و اَبْشالوم‌ در زمین‌ جِلْعاد اردو زدند.
27  و واقع‌ شد كه‌ چون‌ داود به‌ مَحْنایم‌ رسید، شُوبی ابن‌ ناحاش‌ از رَبَّتِ بنی‌عَمّون‌ و ماكیر بن‌ عَمِّیئیل‌ از لُودَبار و بَرْزِلاّئی‌ جِلْعادی‌ از رُوجَلیم‌،
28  بسترها و كاسه‌ها و ظروف‌ سفالین‌ و گندم‌ و جو و آرد و خوشه‌های‌ برشته‌ و باقلا و عدس‌ و نخود برشته‌،
29  و عَسَل‌ و كَره‌ و گوسفندان‌ و پنیر گاو برای‌ خوراك‌ داود و قومی‌ كه‌ همراهش‌ بودند آوردند، زیرا گفتند كه‌ قوم‌ در بیابان‌ گرسنه‌ و خسته‌ و تشنه‌ می‌باشند.